دوستی با حورالعین
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده
رادیو مرتب مارش جنگ می زد ومردم را به پر کردن جبهه ها تشویق میکرد ،بازار جنگ وجهاد داغ داغ بود هر روز جوانی شهید می شد ودر کوچه وخیابان شاهد تشییع او بودیم وبعد هم مراسم سوم وشب هفت وگریه مادران وپدران وبعضا یتیم شدن فرزندانی جدید ، بعضی ها هم مجروح می شدند وجانباز وچند ماهی مهمان بیمارستانها ، ما هم با بچه های مسجد به عیادت آنها می رفتیم واحیانا کم وکسری که بیمارستانهای در حال جنگ داشتند را سعی می کردیم برطرف کنیم .

خلاصه حال وهوای عجیبی بود گاهی جنگنده های عراقی را برفراز آسمان می دیدیم وشاهد بمباران آنها بودیم ،گاهی هم صدای وحشتناک انفجار موشکهای نه متری ترس بردل مردم می انداخت .

جنگ فرسایشی شده بود ،تحریم های اقتصادی و...مردم را آزار می داد اما همه محکم واستوار ایستاده بودند ومقاومت می کردند آنها قربه الی الله تحمل می کردند ومی گفتند برای خداست ،در راه خداست ،اجر وپاداشش با اوست .

بچه ها مون هم اگر شهید شدند حتما عاقبت به خیر شدن جاشون خوبه ،توی بهشت هستن ومشغول نعمت های بهشتی ،اگر هم اینجا ازدواج نکردن ورفتن حتما اونجا جبران می شود بالاخره حورالعین هارا خدا برای یک همچین وقتها خلق کرده پس خیالمون راحته ،حتما وضعشون خوبه وخوشن

بگذاریم وبگذریم:

هر چند دراین باب حرف وحدیث زیاد است .

یکی ازبچه های جبهه به شوخی می گفت :فلانی ،شهدای والفجر هشت

تمام حور العین ها را بردند وتمام شده ،اگر ماشهید بشیم یک پیرزن با عینک وسمعک ودندون مصنوعی ،با عصا منتظرمون میگه ننه جون علی بیا بریم دیر شد.  





:: بازدید از این مطلب : 175
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : جمعه | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: